۰ تومان
0
0
Subtotal: ۰ تومان
سبد خرید خالی است.

جادوی طبیعت و هنر زمین:گفتگو با اندی گلدزورتی

نوشته:زینب حیدری، دپارتمان هنر نگره، آذر ماه ۱۴۰۲

این مصاحبه، یک گفتگوی خیالی و زاییده ذهن نویسنده است و فرصتی را فراهم می کند تا براساس اطلاعات واقعی، از زاویه‌ای تازه و الهام بخش به کشف هنر و جادوی طبیعت در آثار هنرمندی معاصر بنگریم.
هنرمندان به عنوان خالقان روی زمین در اعصار گوناگون، همواره در تلاش برای خلق و افزودن معنای جدید به رویدادهای پیش روی خود هستند. آن‌ها از مسیرهای متنوع و چالش برانگیزی عبور می کنند تا دل مشغولی‌های روزمره‌ی خود را به فرصتی برای خلوت، تامل و آفرینش هنری تبدیل کنند. از همین رو، درک دنیای درونی‌شان و جهان زیسته‌ای که در آثار هنری‌شان به نمایش میگذارند، همیشه برای من، به عنوان یک هنرمند در حال تمرین، جذاب و قابل تامل بود. می‌دانستم که نزدیک شدن به این زیست‌جهان هنرمندانه، هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد و هم مسیری هیجان‌انگیز است. تا اینکه در پروژه‌ای شخصی برای جستجو و یافتن منابع الهام هنرمندان معاصری که دغدغه طبیعت داشتند، با آثار «اندی گلدزورتی» ،آشنا و از دیدن آن‌ها شگفت‌زده شدم. او که به دلیل خلق مجسمه‌های موقت و مکان‌محور خود با استفاده از عناصر طبیعی، در محیط‌های آزاد شهرت داشت، مرا به مطالعه عمیق‌تر و فراهم کردن فرصت گفتگوی صمیمانه ترغیب کرد. آنچه برایم شگفت آور و پرسش برانگیز بود، اینکه،چگونه یک شاخه‌ی درخت، یک تکه سنگ، یا یک برگ در حال زرد شدن می‌تواند در دستان او به یک محصول هنری تبدیل شود؟

تکه برگ قرمز، اندی گلدزورتی،۱۹۸۳

ماجراجویی کودکی و کشف طبیعت

در این بخش از مصاحبه، مختصری به زندگی کودکی و دوران نوجوانی این هنرمند زمین می‌پردازم و از او درباره دوران کار در مزرعه سیب زمینی تا کشف الگوهای طبیعت و تاثیرات آن بر آفرینش هنری اش جویا می شوم.

مصاحبه‌گر: اندی گلدزورتی عزیز، بسیار خوشحالم که دعوت مصاحبه را پذیرفتید. برای مقدمه ، قصد دارم توضیح مختصری از دوران کودکی‌تان برای مخاطبان ارائه دهم و سپس گپ و گفتی پیرامون زندگی هنری‌تان داشته باشیم.

شما مجسمه‌ساز، عکاس و هنرمندی محیط زیستی هستید که در سال ۱۹۵۶ ، در چشایر به  دنیا آمدید و دوران کودکی خود را یورکشایر انگلستان سپری کردید. گرچه پدرتان ریاضیدان بود، اما در سال‌های نوجوانی، شرایط زندگی، شما را به سمت کار در مزرعه سیب‌زمینی ترغیب کرد. این دوران کاری سخت، به تدریج شما را با الگوهای طبیعت و چیدمان اجزای سازنده آن آشنا کرد و تا جایی که میدانم، این کشف و شهود در طبیعت به شکل‌های جدیدی در کارهای تان پدیدار شد. مایل هستم از  تأثیرات این دوران بر مسیر هنری‌تان بیشتر بدانم.

اندی گلدزورتی: قبل از هرچیز، از شما برای فراهم کردن فضای گفتگو سپاسگزارم. بله، به درستی به یکی از عوامل تاثیرگذار در زندگی هنری من اشاره کردید. اگر به فرایند برداشت سیب‌زمینی توجه کنید، متوجه خواهید شد که فعالیتی الگومند و همراه با تکرار است.

اتاق سنگی، اندی گلدزورتی، پارک مجسمه یورکشایر، انگلستان، ۲۰۰۷–۲۰۰۸

همین ویژگی، بر شکل‌گیری ذائقه هنری و زیبایی‌شناسی من، از دوران کودکی، تاثیر عمیقی گذاشت.همان طور که شما نیز بیان کردید، این فرصت، مرا به سمت کشف ویژگی‌های زودگذر طبیعت و آفریدن هنر در فضای باز ترغیب کرد. به یاد می‌آورم که در دوران تحصیل، در ساحل شنی نزدیک مدرسه، اولین مجسمه صخره‌ای خود را ساختم.

تجربه کار در طبیعت: امتداد از دنیای درون به محیط بیرون

مصاحبه‌گر: پس شما در این زمینه پیشینه‌ی زیادی دارید.آیا ممکن است درباره تجربیاتتان  در هنگام کار در طبیعت توضیح دهید؟ معمولا  از چه مواد و متریالی در شروع برای ارائه ایده‌های خود استفاده می کردید؟

سه توده سنگ، اندی گلذرورتی، ۲۰۰۲

اندی گلدزورتی: بله، همین طور است. طبیعت را با اطمینان میتوانم همراه و همکار همیشگی خودم خطاب کنم. به نظرم، ما انسان ها، اغلب فراموش می کنیم که خودِ طبیعت هستیم؛ طبیعت چیزی جدای از ما نیست. بنابراین وقتی می‌گوییم که ارتباط ما با طبیعت قطع شده، در واقع ارتباط با خودمان را از دست داده‌ایم. طبیعت برای من بستریست که از دنیای درون به محیط پیرامون امتداد دارد. من در این تعامل، چگونه زیستن، دگرگونی و تغییر در چرخه‌ی حیات را آموختم. درک این مفهوم به من کمک کرد تا با نگاه متفاوتی، به استقبال تغییرات و تهدیدات ناخواسته کار و زندگی‌ام بروم و از آن‌ها به عنوان فرصت‌هایی برای رشد خودم استفاده کنم. من به جای مقابله یا فرار از موهبت‌هایی که طبیعت هرروز عرضه می‌کند، مشتاقانه به استقبال آن‌ها می روم.به طور مثال: همان قدر بارش دانه برف را ابزار کارم قرار می‌دهم که  اگر برگی از درخت بیفتد؛ من مشتاق  شنیدن صدای گفتگوی آن برگ جامانده با زمین میشوم و از این طریق است که می‌توانم به درون ماده و زمین نفوذ کنم.

در اصل ، هر ابزار موثری درمحیط اطرافم مانند: سنگ، صخره، آب، یخ، برگ، شاخه، درخت، خار، پَر و … عناصر اولیه مورد نیاز کار من هستند. من با استفاده‌ی آزادانه از دست‌ها در مقابل جلوه نمایی عناصر طبیعت، فرصتی برای کشف و شهود پیدا می‌کنم. به همین خاطر، معمولاً به دنبال اجرای ایده‌هایم  اول به طبیعت می‌روم؛ با بررسی ماهیت مواد و فضا، خود را به چالش می‌کشم و  در تلاش برای سازگاری ذهنی، فیزیکی و عاطفی با مکانی که در آن حضور دارم،  خوب فکر می‌کنم، گوش می‌دهم و دقیق مشاهده می‌کنم. این فرایند،  همان نقطه اتصال یادگیری برای من است.

«ما انسان ها، اغلب فراموش می کنیم که خودِ طبیعت هستیم؛ طبیعت چیزی جدای از ما نیست.»

عدم پایداری در برابر ماندگاری: راهبردهای گلدزورتی برای ارتباط با مخاطب

مصاحبه‌گر: اشتیاق شما برای یادگیری از طبیعت ، ذهن من را پر از سوال کرده است. آن طور که من متوجه شدم ترس، پرستش یا قداستی که گذشتگان ما در مواجه با طبیعت تجربه می‌کردند، در آثار شما جایگزین جستجو، کشف و شهود شده است. اکنون سوال من این است که با وجود سرشت پرمخاطره کار، چه اقداماتی برای ماندگاری آثارتان و انتقال پیام به مخاطب در نظر گرفته‌اید؟

اندی گلدزورتی: راستش را بخواهید، تمام تلاش من اینست که هنگامی که مخاطب با آثارم مواجه می‌شود، نام من ، آخرین واژه‌ی ناآشنای ذهن او باشد. ترجیح می‌دهم آثارم به گونه‌ای با محیط اطراف در تعامل باشد که انگار هیچ تلاشی برای ساخت آن‌ها صرف نشده است. اگرچه من خود را مسئول فرایند خلق و تولید می‌دانم ولی  به جریان طبیعی آب وهوا این اجازه را می‌دهم تا با پایان نامعلومی برای سرنوشت آثارم، مرا شگفت‌زده کند. باور دارم که این فرایند، حامل پیام عدم پایداری در برابر ماندگاری تاریخی است، که نه تنها به معنای نابودی نیست، بلکه به نوعی نشان‌دهنده حرکت، تغییر و رشد است. البته من بعد از خلق هر اثر، از آنها عکاسی می‌کنم که در حال حاضر در قالب چندین جلد کتاب و مجله نیز به چاپ رسیده اند.

مصاحبه‌گر: با این توضیحات شما، کمی دچار دوگانگی شدم. از یک سو، برناپایداری و عدم دوام تأکید دارید و از سوی دیگر، از طریق عکاسی، آثارتان را  به عنوان سندی بر دخالت‌های هنرمندانه  خود در جهان طبیعی  ثبت می‌کنید! چطور می‌توانید این تناقض را شرح دهید؟!

اندی گلدزورتی: عکاسی در سبک کاری من نقش مهمی به عنوان یک رسانه تصویری دارد. اما تأکید من بر دوام و شکل نهایی آثار نیست، بلکه قصد دارم با استفاده از عکاسی، توجه را به فرآیند تجربه‌محور کار جلب کنم. هر اثری که خلق می‌کنم، رشد می‌کند، باقی می‌ماند و در نهایت فرو می‌پاشد. فروپاشی، بخش جدایی‌ناپذیری از چرخه زندگی هر اثر است و عکس‌ها بهترین حالت و کمال این چرخه را نمایش می‌دهند. در تمام کارهای من، نقطه اوجی وجود دارد که امیدوارم در تصاویر بیان شود.

مصاحبه‌گر: خیلی پرمعنا بود. تا اینجای گفتگو، به نظر می‌رسد که یک بعد پنهانی از معنویت در آثارتان حس میشود که بسیار به روح جاری در مکتب ذن نزدیک است. شاید برای همین است که برخی از آثارتان در ژاپن نیز مورد استقبال قرار گرفته. بعضی‌ها معتقدند که بزرگی ابعاد آثار شما در قیاس با انسان و امکان ورود مخاطب به داخل آنها ، جلوه‌ای از آفرینش و رستاخیز را تداعی می‌کند.یا مثلا می‌گویند: شباهت فرمی برخی از کارها به  خانه‌های اسکیمویی، جنبه ی  آیینی  دارد. کدامیک از این تفاسیر را تایید می‌کنید؟

اندی گلدزورتی: ترجیح می‌دهم  که هر فردی با توجه به فکر و تصور خود، با من و آثارم همراه باشد و به طور مستقیم توضیحی در مورد این موضوع ندهم.

مخروط، مجسمه اندی گلدزورتی، ۱۹۹۰، در باغ گیاه شناسی سلطنتی ادینبورگ

افراد و موضوعات تاثیر گذار در مسیر هنری گلدزورتی

مصاحبه‌گر: قابل درک است.پس بهتر است  سراغ موضوع دیگری برویم. علاوه بر زمین‌های زراعی سیب‌زمینی از دوران کودکی و شگفتی‌های طبیعت، کدام افراد یا گروه‌‌ها و اقدامات  بیشترین تأثیر را بر مسیر هنری شما داشته‌اند؟

اندی گلدزورتی: بدون شک، افراد تأثیرگذار بسیاری در مسیر هنری من حضور داشتند، اما نام  چند نفر که برای من  بیشتر از سایرین  برجسته هستند، مانند:

  • ریچارد لانگ[i]، هنرمند بریتانیایی
  • رابرت اسمیتسون[ii]، هنرمند آمریکایی
  • کنستانتین برانکوزی[iii]، هنرمند رومانیایی
  • بن نیکلسون[iv]، نقاش بریتانیایی

سفر کردن نیز نقش پررنگی در مسیر هنری من به عهده داشته است. در هریک از سفرهایم به کشورهای مختلفی مثل: آمریکا، اروپا، استرالیا، ژاپن، کانادا و قطب شمال، اثری از خود باقی گذاشته‌ام. برخلاف ماموریت همیشگی‌ام، برخی از این آثارم در مکان‌هایی مانند گالری ملی هنر واشنگتن، دانشگاه استنفورد و چندین مرکز هنری دیگر به صورت دائمی و سفارشی نگهداری می‌شوند. واقعیت انکار‌ناپذیر این است که، سفر کردن من را از محل زندگی فعلی‌ام،( روستایی در اسکاتلند) دور می‌کند؛ اما از طرف دیگر، این تجربه، به من درک عمیق‌تری از دگرگونی را می‌دهد. واضح است که تغییر را  زمانی می‌توان بهتر درک کرد که درموقعیتی ثابت، شاهد جریان آن باشیم، اما تغییر مکان‌های متعدد، باعث جدا افتادگی من از مسیرم نشد، بلکه تجربیات بی‌نظیری برایم فراهم کرده‌اند که باعث تقویت حواس درونی‌ام و شناخت جدیدی از ویژگی‌های عناصر در اقلیم‌های متفاوت شده‌اند.

مصاحبه‌گر: فرم‌های مارپیچ، دایره‌ای، مخروطی، قوسی، ستونی و خطوط موازی که اغلب چیزهایی مانند درخت یا تخته سنگ را احاطه کرده اند، ساختار اصلی کارهای شما هستند. با این حال، در برخی نمونه ها، حفره هایی  تاریک دیده می‌شوند که انگار مخاطب را به درون خود دعوت می‌کند. راز پنهان در این فضای حسی متفاوت چیست؟

اندی گلدزورتی: این مجموعه کارها  مربوط به زمانی هستند که یکی از عزیزانم  را از دست دادم. در واقع، آن حفره‌های سیاه، نمادی از ارتباط من با درون زمین و دنیای مردگان هستند، جایی که عزیز من خوابیده است. از این طریق، می‌توانم به او نزدیک‌تر شوم.

مصاحبه‌گر: پس شما هم مانند برخی هنرمندان، با برانگیختگی احساسی، به ‌نوعی  به باز آفرینی خود در آثارتان پرداختید. آیا احساس مشابه دیگری  در حین کار تجربه کرده ‌اید؟

اندی گلدزورتی: واقعیت ماجرا این است که سختی‌ها و ناکامی‌های هنر ،فقط مختص شیوه‌ی کار نیست؛ بلکه برون‌ریزی‌های برخاسته از زندگی شخصی هر هنرمندی، تأثیر مستقیمی بر فرآیند خلق هنری و پایداری آثار دارد. احساس مشابه، مربوط به تجربه های  عاطفی و تأثیرات هیجانی سال‌های جدایی  از همسر و فرزندانم بود، که بر ساختار شکلی مجموعه آثار آن دوره تأثیر گذاشته‌اند. بسیاری از کارها در آن دوران،با فرم‌های شناور بر  رودخانه‌ای خروشان ساخته شده‌اند و انگار چیزی را می‌بینم که در بستری متلاطم و پرآشوب، تلاش می‌کند تا به کورسویی از ثبات و آرامش برسد.

مصاحبه‌گر: با تجربیاتی که در این گفتگو به دست آوردم، متوجه شدم که هر هنرمندی برای خلق آثار هنری بی‌نظیر و ماندگار، علاوه بر جنبه ی تکنیکی، نیاز به درک عمیقی از دغدغه‌ها و احساسات خود دارد. این شناخت می‌تواند به هنرمند کمک کند تا با پیدا کردن  ایده‌های نو و خلاقانه، به دیدگاه جدید و منحصر به فردی از هستی دست یابد.

اندی گلدزورتی: من فقط اضافه کنم که این موضوع نه تنها برای هنرمندان، بلکه برای همه‌ی ما، که در زندگی روزمره غرق هستیم، ارزشمند است.

[i] Richard Julian Long

[ii] Robert Smithson

[iii] Constantin Brâncuși

[iv] Benjamin Lauder Nicholson

برای مطالعه بیشتر

سرگذشت هنرمند؛ اندی گلدزورتی

هنرمندان از گذشته تا امروز، از منابع و پایگاه های دانشی مختلفی برای آفرینش های هنری خود بهره برده اند. آن ها از  مشاهدات زندگی روزمره  و تجربه های شخصی شان الهام می گیرند و یا رویدادهای گذشته و معاصر و تجارب جمعی و فرهنگ عمومی شان را دست مایه خلق هنری می کنند. آگاهی مربی- معلمان هنر از مجموعه ی این اطلاعات و راه های درگیر کردن هنرجویان و هنرآموزان در آن، امکان کاوش در لایه های عمیق تر آثار هنری را فراهم می کند؛ آن ها را به تفکری فراتر از  انبار کردن شماری نام و تاریخ و جنبش دعوت می کند؛ و مسیر کاوش های تاریخی هنر برای جستجوی معنا و یافتن ارتباطات شخصی را تسهیل می نماید.

ادامه مطلب »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات پیشنهادی

با عرض پوزش، ما پستی پیدا نمیکنیم. جستجو های مختلف را امتحان کنید.

برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.