مرضیه طلائی؛ دپارتمان آموزش هنر؛ مهر ۱۴۰۴
مدرسه باهاوس (Bauhaus) نه تنها یک مدرسه هنر و طراحی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ آموزش هنر مدرن است. این مکتب با حضور معلم-هنرمندانی برجسته توانست میان هنر، طراحی و صنایع دستی پلی بزند که همچنان بر آموزش هنر در قرن بیستم و بیستویکم اثرگذار است. معلمانی چون والتر گروپیوس (Walter Gropius)، یوهانس ایتن (Johannes Itten)، موهولی-ناگی (László Moholy-Nagy)، جوزف آلبرز (Josef Albers)، اسکار اشلمر، واسیلی کاندینسکی (Wassily Kandinsky) و پاول کله (Paul Klee) با رویکردی نوآورانه مفهوم تازهای از «معلم-هنرمند» را بنیان گذاشتند. این نگاه آموزش هنر را از روشهای سنتی جدا کرد و به سمت تجربهمحوری، خلاقیت و پیوند میان نظریه و عمل برد. این مقاله به معرفی معلم-هنرمندان مدرسه باهاوس و بررسی اهمیت آنها در شکلگیری و تحول آموزش هنر بویژه در دوران مدرن میپردازد.
تأسیس مدرسه باهاوس و فلسفه آموزشی والتر گروپیوس
مدرسه باهاوس در سال ۱۹۱۹ به رهبری والتر گروپیوس در وایمار آلمان شکل گرفت. هدف گروپیوس ایجاد وحدتی تازه میان «هنرمند» و «صنعتگر» بود؛ او با الهام از سنتهای اصناف قرون وسطی و در واکنش به آشفتگی اجتماعی و اقتصادی آلمان پس از جنگ جهانی اول، نظامی آموزشی طراحی کرد. این نظام بر پیوند میان خلاقیت هنری و مهارت فنی تأکید داشت. باهاوس در مسیر انتقال از وایمار به دسائو و سپس برلین، نسل تازهای از هنرمندان و معلمان را پرورش داد. این نسل در معماری، طراحی گرافیک، مجسمهسازی، چاپ و طراحی مبلمان تأثیرگذار شد.
برنامه آموزشی نوآورانه گروپیوس، مدرسه باهاوس را به نمادی جهانی در آموزش هنر تبدیل کرد. این رویکرد، بنیان مفهوم «معلم-هنرمند» را شکل داد؛ معلمی که فراتر از انتقال دانش، در فرآیند خلاقیت هنری نیز نقش دارد.
باهاوس و دیدگاه آموزشی والتر گروپیوس
والتر گروپیوس بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۸ مؤسس یک جنبش بینالمللی و مدرسه هنر نوآورانه بود که بعدها به نام باهاوس شهرت یافت. او دو مدرسه هنر و صنایع دستی وایمار و آکادمی هنرهای زیبا وایمار را ادغام کرد. نتیجه، برنامهای آموزشی بود که فراتر از عمر کوتاه مدرسه، بر آموزش اصول دیزاین(طراحی) مدرن تأثیری ماندگار گذاشت.
در این مدرسه، تمام رسانهها و رشتههای هنری بهعنوان قابل قبول در نظر گرفته شدند و رویکرد آموزشی آن بر تجربه، خلاقیت و ترکیب هنر با مهارتهای فنی تأکید داشت.
گروپیوس با تجربه در معماری و درک نیازهای صنعتی و اجتماعی زمانه، باور داشت آموزش هنر نباید به روشهای سنتی محدود شود. او میخواست پلی میان هنر و صنعت بسازد و نسلی تازه از معلمان و هنرمندان تربیت کند.
فلسفه طراحی و نقش گروپیوس بهعنوان معلم-هنرمند
ساختمان باهاوس در دسائو، طراحی شده توسط گروپیوس، خود نمونهای از فلسفه آموزشی او بود. تقسیمبندی ساختمان به بخشهای مختلف، از کارگاهها و فضاهای استودیویی گرفته تا ورودیهای متعدد، تمرکز مدرسه بر عملکرد و آموزش یکپارچه هنرها را نشان میداد.
فلسفه گروپیوس در طراحی و آموزش بر همکاری هنرمند و تکنسین تأکید داشت. او میخواست رشتههای مختلف هنری و صنعتی به هم پیوند بخورند تا تجربهای کامل و زنده از آموزش شکل گیرد.
گروپیوس به عنوان یک معلم-هنرمند، معمار و هنرمند را «استاد فضا» میدانست. او باور داشت با استفاده از فولاد، بتن و شیشه میتوان زیباییشناسی را در محیط ساختهشده به شکلی مدرن و انسانی تجسم کرد. او تیمی از معلمان و دستیاران مستقل اما همکار تشکیل داد. این ساختار باعث شد باهاوس به مکانی برای یادگیری عملی، همراه با نظریه و تفکر انتقادی تبدیل شود.این گروه هنر و طراحی را تدریس میکردند و همزمان نقش محوری در شکلدهی به هویت آموزشی باهاوس داشتند. آنان نمونهای از مفهوم «معلم-هنرمند» (artist-teacher) بودند.
تأسیس باهاوس و برنامه آموزشی نوآورانه گروپیوس، نه تنها مدرسه را به نمادی جهانی در آموزش هنر تبدیل کرد، بلکه بنیان مفهومی «معلم-هنرمند» را شکل داد؛ مفهومی که معلم را فراتر از انتقال دانش سنتی میبیند و او را به خلاقیتی فعال در فرآیند آموزشی و هنری تبدیل میکند. این رویکرد، تأثیری عمیق بر آموزش هنر در اروپا و ایالات متحده و بر نسلهای بعدی هنرمندان و معلمان گذاشت.
اعضای هیئت علمی باهاوس: معلم-هنرمندانی پیشرو در آموزش هنر
در باهاوس و فراتر از آن، اعضای هیئت علمی مدرسه شامل برخی از تأثیرگذارترین هنرمندان، طراحان، معماران و مربیان قرن بیستم بودند. این گروه نه تنها هنر و طراحی را تدریس میکردند، بلکه بهعنوان معلم-هنرمند (artist-teacher) نقش محوری در شکلدهی به هویت آموزشی باهاوس داشتند. در کنار والتر گروپیوس، بنیانگذار مدرسه، استادان برجستهای همچون واسیلی کاندینسکی، پل کله، اسکار شلمر، لودویگ میس ون در روهه، لاینل فاینینگر و یوزف آلبرس فعالیت میکردند و هر یک با دیدگاهها و روشهای آموزشی خود، محیطی متنوع و چندوجهی برای یادگیری فراهم میآوردند.
یوهانس ایتن: بنیانگذار دوره مقدماتی باهاوس
یوهانس ایتن (Johannes Itten) که کمی پس از تأسیس مدرسه به جمع استادان پیوست، نقش مهمی در تثبیت هویت آموزشی اولیه باهاوس داشت. او پیش از پیوستن به باهاوس مدرسهٔ خصوصی خود را اداره میکرد و تجربههایش در آموزش ابتدایی و نظریههای رشد کودک، رویکردی جامع و بدنی-حسی به یادگیری ایجاد کرد.ایتن با تمرینهای ریتمیک، تنفس، مراقبه و کار با مواد، دانشجویان را به کشف تواناییهای خلاق و حسی خود ترغیب میکرد. آموزش مقدماتی باهاوس در نتیجه، به تجربهای فراتر از آموزش فنی تبدیل شد.
او بر کار با مواد مختلف تأکید داشت؛ دانشجویان باید با خاکاره، پشم، سیم، چرم، شیشه و فلز تمرین میکردند و ویژگیهای مادی هر ماده را به فرم تصویری ترجمه میکردند. هدف ایتن پرورش دانشجویانی بود که درک عمیقی از فرم، رنگ و بافت داشته باشند. او میخواست آنان آثار خلاقانه و اصیل خلق کنند.
لازلو موهولی-ناگی: هنر، فناوری و خلاقیت
برخلاف ایتن، لازلو موهولی-ناگی (László Moholy-Nagy) عمدتاً خودآموخته بود و تجربهٔ آموزش نهادی محدود داشت. او از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۸ تدریس دورهٔ مقدماتی را بر عهده گرفت و با علاقهاش به فناوریهای نو و رسانههای تازه، باوهاوس را زندهتر کرد. موهوی-ناگی بر تعامل دانشجویان با مواد طبیعی و صنعتی تأکید داشت. او «اثر سطحی» ماده را مبنای تمرینها قرار میداد تا ویژگیهای زیباشناختی و عملکردی مواد را بهتر درک کنند.
او معتقد بود هدف اصلی آموزش، انسان است نه محصول نهایی، و آموزش باید توانایی خلاق دانشجویان را برانگیزد. روش او بر سادگی و بیان بنیادی متمرکز بود؛ یعنی کاهش تنوع طبیعت به ویژگیهای اساسی که بتوانند محصولی کارآمد و هنری خلق کنند.
جوزف آلبرز و آنی آلبرز: یادگیری از طریق عمل
جوزف آلبرز (Josef Albers)، که شاگرد ایتن بود، از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۳ تدریس دورهٔ مقدماتی را بر عهده داشت و تجربه خود را در تعامل مستقیم با ماده و رنگ منتقل میکرد. او بر «همدلی دیداری» تأکید داشت؛ توانایی که دانشجو را قادر میسازد معنای فرم و نظم را درک کند و از طریق تعامل با مواد، محدودیتها و تواناییهای طراحی را تجربه کند .
آلبرز، مانند ایتن و موهوی-ناگی، دانشجویان را تشویق میکرد تا با مواد مختلف کار کنند. او تجربه عملی را پایه یادگیری میدانست. او باور داشت یادگیری باید فعالانه و از طریق عمل باشد، همانند اندیشههای جان دیویی در «یادگیری از طریق عمل». تمرینهای او شامل تحلیل و آزمایش مستقیم با کاغذ، سیم، شیشه و مواد ساده بود تا دانشجویان ویژگیهای ذاتی هر ماده را کشف کنند.
آنی آلبرز با همکاری جوزف در آموزش، نقش مهمی در انتقال فلسفه باهاوس به نسل بعدی داشت. این دو، میراث باهاوس را در بلک مانتین کالج آمریکا ادامه دادند. آموزش آنان بر تجربه مستقیم، خلاقیت و کشف فردی دانشجویان تأکید داشت. این رویکرد، فلسفهای پایدار در آموزش هنر ایجاد کرد.
جمعبندی: اهمیت باهاوس برای مربیان معاصر
مطالعه نقش معلم-هنرمندان باهاوس نشان میدهد آموزش هنر فراتر از انتقال مهارت یا نظریه است. ایتن، موهوی-ناگی و آلبرز هر یک با روش خاص خود، تجربهای زنده و خلاق از یادگیری ایجاد کردند. نکته مشترک آنها، نگاه جامع به آموزش و پرورش خلاقیت فردی بود که فراتر از آموزش صرف مهارتهای فنی میرفت.
برای مربی-هنرمندان امروز، شناخت این فلسفهها اهمیت ویژهای دارد:
- ایجاد تجربه یادگیری فعال: دانشجو باید در تعامل مستقیم با مواد و مفاهیم هنری قرار گیرد.
- پرورش خلاقیت و خودانگیختگی: تمرینهای آزمایشی، بدنی و حسی، خلاقیت دانشجویان را تقویت میکند.
- پیوند نظریه و عمل: ترکیب دانش نظری با تجربه عملی، فهم عمیقتر هنر و طراحی را ممکن میسازد.
- تأثیر بلندمدت: رویکردهای باهاوس نشان میدهند که آموزش جامع و تجربهمحور میتواند بر نسلهای بعدی هنرمندان و معلمان تأثیری پایدار داشته باشد.
شناخت فلسفه معلم-هنرمندان باهاوس، درک تاریخ آموزش هنر را ژرفتر میکند. این فلسفه میتواند الهامبخش طراحی برنامههای آموزشی نوآورانه برای هنرمندان معاصر باشد؛ جایی که خلاقیت، کنجکاوی و یادگیری فعال در مرکز آموزش قرار گیرد.